جدول جو
جدول جو

معنی رنگ پوشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

رنگ پوشیدن
(تَ گَ دَ)
ژنده پوشیدن. دلق پوشیدن. جامۀ رنگ رنگ پوشیدن. رجوع به رنگ ذیل معنی خرقۀ درویشان شود:
عشاق را مزاج قناعت بود لطیف
تاغایتی که رنگ بپوشند و بو خورند.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راز پوشیدن
تصویر راز پوشیدن
نهان داشتن راز، حفظ کردن اسرار، راز کسی را پوشیده داشتن، برای مثال به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات / بخواست جام می و گفت راز پوشیدن (حافظ - ۷۸۶)
فرهنگ فارسی عمید
(تَ خَیْ یُ کَ دَ)
نهان داشتن راز. مخفی کردن راز. پوشیدن سرّ:
زن که در عقل با کمال بود
راز پوشیدنش محال بود.
امیرخسرو.
چون بپوشیم راز کآوردیم
طبل در کوچه و علم بر بام.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
لباس پوشیدن. جامه به تن کردن.
- امثال:
اگر بپوشی رختی نشینی تختی می بینمت به چشم آنوقتی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
رنگ باختن. (آنندراج). پریدن رنگ چهره از ترس یا خشم یا بیماری:
اگرچه نقش دیوارم بظاهر در گرانخوابی
اگر رنگ از رخ گل می پرد بیدار می گردم.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ اَ کَ دَ)
پوشانیدن چهره بوسیلۀ نقاب و روبند و برقع. نقاب و روبند بر چهره افکندن. روبند بر روی زدن. نقاب زدن بر رخسار، نهان کردن چهره از شرم و ترس در مقابل جمع، پوشانیدن روی چیزی تا از برف وباران و باد و آفتاب و گرد و خاک و پشه و نظر مردمان و امثال آن در امان بماند. و رجوع به روپوش شود
لغت نامه دهخدا
(تَ مَسْ سُ جُ تَ)
رنگ دادن. رنگ بخشیدن. رنگ کردن. رجوع به رنگ دادن و رنگ کردن شود:
جواهر تو بخشی دل سنگ را
تو بر روی گوهر کشی رنگ را.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ ظَلْ لُ وَ دَ)
پنهان کردن روی. در نقاب رفتن. در حجاب شدن. روی نهان کردن به چیزی:
خوبرویان چو رخ نمی پوشند
عاشقان در طلب نمی کوشند.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(غَ دَ)
رخت نو بر تن کردن. جامۀ نو پوشیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از رخت پوشیدن
تصویر رخت پوشیدن
جامه بتن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو پوشیدن
تصویر رو پوشیدن
از نظر پنهان شدن مخفی گشتن
فرهنگ لغت هوشیار